مصلای نماز جمعه شهرستان کارون

زندگینامه حضرت آیت الله موسوی جزایری نماینده ولی فقیه در خوزستان

باسمه تعالی

زندگینامه حضرت آیت الله موسوی جزایری نماینده ولی فقیه در خوزستان

اينجانب متولد سال 1322 شمسی به روایت شناسنامه درشهرستان شوشتر مى باشم. مردم اين شهر نوعاً متديّن و سنّتى و از نظر فرهنگى دست نخورده اند و اميدوارم براى هميشه اصالت خود را حفظ كنند.پدرم مرحوم آيت اللّه آقا سيّد محمد موسوى جزائرى از علماى وارسته شوشتر بود و در بين خواص و اهل فضل مورد توجّه و احترام بود. او همواره به تدريس و تربيت طلّاب مشغول بود. از مولفات وى رساله اى فقهی در فروع علم اجمالى و كتابى فارسى به نام با محرمان راز به چاپ رسيده است.مادرم دختر مرحوم آیت اللّه آقا سيّد مهدى آل طيّب ـ كه از مراجع عصر خود بودـ مى باشد.


اجداد حقير تا سيّد نعمت الله جزائرى، تا آن جا كه مطلع هستم در كسوت روحانيّت و خادمان شريعت محمدى صلّى الله عليه و آله و سلّم بوده اند.از ويژگى هاى مرحوم والد مناعت طبع در زندگى شخصى بود. خلاف شرع و منكر را تحمّل نمى كرد، از تقليد عادات و فرهنگ بيگانه بسيار متنفّر بود و روى هم رفته نسبت به فرهنگ ملّى و اسلامى، تعصّب خاصّى داشت. از اين رو، در قيام امام و روحانيّت در سال 1342شمسى وارد شد. به يقين روحيّات آن مرد بزرگ، در ارادت ما نسبت به امام و انقلاب اسلامى تأثير زيادى داشته است.

تولد و دوران كودكی:

دوران تحصيل بنده به چهار قسمت دوره ابتدايى، حوزه علميّه، انتقال به نجف اشرف و انتقال به قم تقسیم می شود.
مراتب علمی دوران اقامت در اهواز :

در نخستين جرقّه انقلاب اسلامی، اوّلين راه پيمايى بزرگ اهواز، ورود هيئت نمايندگى امام (قدّس سرّه) به اهواز، پيروزى انقلاب ، نمايندگى مجلس خبرگان قانون اساسی، آغاز جنگ تحميلی، تدارك و پشتيبانى نيروها، پايان جنگ، خدمات علمی حوزه جديد (مدرسة الامام الخمينى)، حوزه علميّه خواهران و مكتب الزهراعليها السّلام، دارالتحقيق و دوره تخصّصی، اشتغالات علمی خدمات اجتماعى حضور و فعالیت داشتم. در شش سالگى به مكتب خانه حقّانى رفتم. دروس آن مكتب خانه مخلوطى بود از معلومات قديم و جديد و هر چند از نظم كامل كلاسيك برخوردار نبود، ولى عمق و غناى خوبى داشت.ظرف شش ، هفت سال معلومات خوبى نصيب انسان مى شد به ويژه در زمينه ادبيّات فارسى، رسم الخطّ، انشا، رياضيات، قرآن و مسائل دينى.پس از پايان آن دوره به حوزه علميّه شوشتر منتقل شدم، مقدّمات را نزد مرحوم والد و دايى بزرگوار آیت اللّه سيّد محمد حسن آل طيّب خواندم و گاهى كه براى مرحوم والد مانعى پيش مى آمد، دروس مرا به مرحوم علّامه حاج شيخ محمد تقى شوشتری، صاحب قاموس الرجال محوّل مى نمودند و حقير از محضر آن مرحوم هم كسب فيض كردم.
و قسمتی از کتاب مغنی البیب را خدمت ایشان خواندم

ظاهراً هنوز مقدّمات را تمام نكرده بودم كه به مشهد مقدّس سفر كردم و در حرم ثامن الحجج عليه السّلام به دست مرحوم والد، معمّم شدم و جشن مختصرى هم در منزل مرجع فقيد آیت اللّه العظمی میلانی ( كه با مرحوم والد صميميّت خاصّى داشتند و اضافه بر آن نسبتى هم با سادات جزائرى داشتند ) برگزار گرديد و هنوز متأهّل نشده بودم كه به امامت مسجد جزائرى (حاج سید عبد الصمد )درشوشتر دعوت شدم.دوره مقدّمات، سطح و مقدارى خارج را در شوشتر گذراندم. آن گاه به فكر سفر به نجف اشرف افتادم و خداوند توفيق آن را عنايت فرمود. با آن كه سفر ما قاچاقى بود، ولى بحمداللّه به خير گذشت و كرامات زيادى در آن سفر مشاهده نموديم؛ از جمله آن كه نخستين بارگاه ملكوتى كه چشمان من به آن روشن شد، حرم كاظمين عليهما السّلام بود. ديدم عين همان بارگاهى است كه قبل از سفر در خواب ديده بودم. بستگان دور و نزديك كه از ورود ما مطلع شدند بسيار غريب نوازى كردند. انس عجيبى بر قاطبه اهل علم در نجف اشرف حاكم بود. طلّاب در آن جا هيچ احساس غريبى نمى كردند. مراجع بزرگ هم لدى الورود براى ما شهريّه تعيين كردند و تفقّد فرمودند.

امامت در مسجد جزائرى به آن شهرستان دعوت شدم.ابتدا كار من درآن جا امامت مسجد جزائرى و تدريس تنى چند از طلّاب بود. گاهى هم در مناسبت ها منبر مى رفتم و شب ها بعد از نماز مسئله شرعى مى گفتم، ولى به زودى متوجّه خلأ معنوى در جامعه به ويژه در نسل جوان شدم و لذا مبادرت به تأسيس كتاب خانه اى در مسجد و تشكيل جلسات اعتقادى، تفسيرى و اقتصاد اسلامى نمودم، رفته رفته مسجد پايگاه جوانان مذهبى و شيفته اسلام و انقلاب شد و ازآیت الله موسوی جزایری طريق مرحوم آیت اللّه پسنديده كه در آن موقع وكيل تام الاختيار امام در قم بودند نمايندگى حضرت امام در امور حسبيّه و وجوهات شرعيّه را به عهده گرفتم و ارتباط با نيروهاى انقلاب بسى گرم و صميمى شد.با وفات مشكوك یا شهادت فرزند امام سيّد مصطفى، وارد مرحله جديدى شديم. اعلاميه اى با امضاى جامعه روحانيّت منتشر كرديم و اسم مبارك «امام خمينى» را كه سال هاى طولانى ممنوع بود، در آن اعلاميه نوشتيم و منتشر كرديم و در مراسم ختم آن سيّد مظلوم به دعوت مرحوم آیت اللّه پسنديده اعلاميه بين مردم پخش نموده و با جمعى از دوستان رهسپار قم شديم و در مراسم شركت كرديم. متعاقباً نوارهاى مراسم ختم و چهلم كه بعضاً بسيار مهيّج و مؤثر بود بين مردم پخش شد تا واقعه كشتار مردم در قم در تاريخ نوزدهم دى پيش آمد و به عنوان اعتراض مساجد اهواز را به مدت يك هفته تعطيل نموده و سخنرانى كرديم و هم چنان تشكيل اجتماعات متوالى به مناسبت چهلم شهدا و تشكيل مراسم هفت شهداى يزد در مسجد جزائرى اهواز كه منجر به حمله وحشيانه مأموران به مسجد و آتش گشودن به روى مردم و شهادت يك تن و زخمى شدن عدّه زيادى شد و اهواز رسماً به صفوف مبارزات خونين عليه رژيم منحوس پيوست.در مهر 1357به قصد زيارت حضرت امام ـ أعلى اللّه مقامه ـ و معالجه مرحوم والد، از لندن عازم پاريس شدم. به محضر امام نايل شدم و نظريّات مبارك ايشان را در مسائل مهمى كه مربوط به تداوم نهضت بود مخصوصاً در ارتباط با درگيرى مسلّحانه با دژخيمان رژيم و چند مسئله مهم ديگر جويا شدم.پس از بازگشت از پاريس سرشار از انفاس قدسيّه امام قدّس سرّه جلسه اى با حضور جامعه روحانيّت و اكابر قم تشكيل شد. پيام امام راحل را به محضر آقايان ابلاغ كردم، بحمداللّه تأثير شگرفى داشت و با استقبال بى نظير آنان مواجه شد و در همان جلسه تصميم يك راه پيمايى بزرگ گرفته شد و پس از يكى دو هفته آن راه پيمايى از مدرسه مرحوم آیت اللّه بهبهانى به سمت حسينيّه اعظم برگزار شد و الحمدللّه ترس ها ريخت، همه به ميدان آمدند و مطمئن شديم كه سقوط رژيم ديگر خواست عموم مردم است و رهبرى امام را خاص و عام پذيرفته اند.هسته هاى انقلاب در كارخانه ها و اداره ها تشكيل شد و همه كلّاً يا نوعاً با حقير در ارتباط بودند و كارها را با مشورت ما انجام مى دادند كه شرح آن طولانى است؛ مى گذرم. يك روز قبل از ماه محرّم و اوايل روى كار آمدن ازهارى بود كه اعلاميه امام تلفنى به وسيله آیت اللّه يزدى از قم براى من خوانده شد. آن را نوشته و منتشر ساختيم و در همان روزهای دهه عاشورا در ابراز انزجار از تعطيلى حسينيّه اعظم در عبّاسيّه اهواز در خدمت همه اعضاى جامعه روحانيّت اهواز تحصن كرديم. عبّاسيّه به محاصره تانك ها و زره پوش ها درآمد. انعكاس اين حركت در سطح كشور در پيش برد نهضت مفيد بود. سرانجام راه پيمايى تاسوعا و عاشورا را با قدرت انجام داديم و سخن رانى كرديم. يك روز بعد از فرار شاه كه در ايّام ماه صفر بود مردم را به حسينيّه اعظم دعوت نموده و حقير در حال سخن رانى بودم كه مأموران جلّاد با تانك و مسلسل حمله كردند و آیت اللّه خزعلى هم در دانشگاه وضع مشابهى داشت. قتل عام عجيبى نمودند، مردم را به خاك و خون كشيدند، ولى ما در جاى خود مقاومت كرده و صحنه را ترك نكرديم و در همان آن جا متحصن شديم. از جمله خاطرات من تحصن پزشكان و كادرهاى درمانى اهواز است در محلّ بيمارستان امام و با حضور بنده و سخن رانى مفصّلى كه ايراد كرديم و ده ها نمونه ديگر كه اگر بگويم مثنوى هفتاد من كاغذ مى شود. اين اجتماع هم با حمله وحشيانه مأموران و كشتار مردم خاتمه يافت. به هر حال، ستاد انقلاب شب و روز فعّال بود و كار ما فقط حمايت و هدايت بود وگرنه طبقات مختلف مردم خود جوش در صحنه بودند و دل ها مالامال از عشق به امام بود.از كارهاى مهم آن ايّام اعتصاب نفت بود كه شرح آن محتاج به كتابى جداگانه است.در آخرين روزها آیت اللّه بهشتى تلفن فرمودند و گفتند: «بنا است هيئتى از سوى امام در ارتباط با اعتصاب نفت به اهواز بيايد. رئيس آن آقاى بازرگان است و روحانى هيئت، آقاى هاشمى رفسنجانى است. اين هيئت در ارتباط با توليد نفت در حدّ مصرف داخلى مى باشد و اين كار لازمى است. شما هم كمك كنيد، زيرا سرما و نبود نفت در بعضى از مناطق كشور، مشكل درست كرده است». هيئت آمدند، استقبال خوبى به عمل آورديم. در فرودگاه به آنان خير مقدّم گفتم. در خدمت اين هيئت به آبادان، جزيره خارك و گچساران رفتيم.ظاهراً صبح روز 22 بهمن بود كه يكى از دوستان به نزد من آمد و گفت: «خبرى دارى يا نه؟ در تهران كار در حال اتمام است و اين جا هم عدّه اى در حال رفتن به طرف شهربانى هستند». با عجله حركت كرديم. رفتيم به شهربانى، يكى دو ساعت طول كشيد. از يك سو با منافقانى كه آمده بودند سلاح ها را غارت كنند درگيرى داشتيم كه بحمداللّه يك فشنگ هم به آن ها نداديم و از سويى ديگر، با رئيس شهربانى سرتيب هاشم هوشمند مقابله مى كرديم كه زير بار نمى رفت و مقاومت مى كرد.سرانجام پس از پافشارى زياد همه چيز در اختيار قرار گرفت و كميته انقلاب تشكيل گرديد و عوامل رژيم دستگير شدند و بدون خون ريزى، پيروزى محقق شد.پيش نويس قانون اساسى در اختيار ما قرار گرفت، ديدم هيچ خبرى از ولايت فقيه در آن نيست. دولت موقّت اصرار داشت به همان شكل يا با مختصر تغيير و عبارتى به تصويب برسد، ولى زمزمه انتقاد و اعتراض بر اين كمبود در محافل اهل علم و حزب اللّه بالا گرفت. خدمت امام رسيدم و عرض كردم چنين مسئله اى وجود دارد، فرمودند: «من گفته ام هر كس نظر و پيشنهادى دارد بگويد، خبرگان آن ها را منظور كنند و نظر بدهند. و اين پيش نويس قابل تغيير است». لذا طرحى نوشتم كه به خطّ خودم موجود است و در يكى از سخنرانى هاى قبل از دستور مجلس آن را خواندم و به كميسيون قوه مقنّنه كه عهده دار بحث ولايت هم شده بود آن را تقديم نمودم و از آن دفاع كردم. لحظات بررسى و تصويب قانون اساسى از خاطرات زيبا و افتخارآفرين اوايل انقلاب است.از جمله خاطرات عجيب حضور مرحوم عارف ربانی آیت اللّه ميرزا جواد تهرانى در مجلس خبرگان بود. هيچ وقت او را در غذاخورى نديدم. يكى از دوستان متوجّه شده بود كه توبره نان خشكى با خود آورده و غذايش از آن ها است. ماه هاى شهريور، مهر و آبان را در تهران بوديم.در 31 شهريور 1359 با بمباران فرودگاه هاى كشور (از جمله اهواز) جنگ شروع شد. صداى انفجار را زمانى شنيدم كه در مسجد مشغول فريضه ظهر و عصر بودم و هيچ اطلاعى از حقيقت امر نداشتم. به منزل آمده، عزيزى تلفن زد كه چند جا از مراكز نظامى و فرودگاه هاى كشورى بمباران شده اندو اسم برد، ولى معلوم نيست كه كودتاى داخلى است، يا چيز ديگر. پس از اندكى مجدّداً زنگ زد و از جنگ عراق عليه ايران خبر داد. جنگ كه شروع شد، نقش من در ابتدا سر زدن به اتاق جنگ لشكر 92 زرهى اهواز بود. در انجا كسب خبر مى كرديم و براى نظامى ها صحبت مى نموديم، شب هاى اوّل دسته جمعى به درِ جلوى ساختمان سپاه مى رفتيم، مردم جمع مى شدند براى آنان سخن رانى مى كرديم.استاندار وقت آقاى غرضى بود، آقاى شمخانى هم فرمانده سپاه بود. شهيد علم الهدى هم از فعّالان صحنه بود. گاهى هم از خطّ مقدّم بازديد مى كرديم، ولى هنوز خاك ريز و سنگر و تشكيلاتى در كار نبود. خود را براى جنگ پارتيزانى آماده كرده بوديم. مقدار زيادى بنزين در خانه اى ذخيره كرده بوديم كه اگر دشمن خداى نكرده وارد شهر شد، پمپ بنزين ها را مى گيرد. در خانه ها و مساجد مهمّات و اسلحه ذخيره كرده بوديم و حتى لباس شبيه لباس هاى آن ها، ولى تفضّل خداوند بالاتر از فكر ما بود.با شروع جنگ كمك هاى مردم به رزمندگان اسلام شروع شد و بين آنان توزيع مى گرديد كم كم اين كمك ها زياد شد و به همين منظور مركز پشتيبانى قدس را تشكيل داديم و در سال 1364شمسى طرح ستاد پشتيبانى جنگ استان ها و شوراى عالى آن در كشور تهيّه و به تأييد حضرت امام قدّس سرّه رسيد و قانونيّت پيدا كرد و حقير هم در تهيّه آن طرح شركت داشتم.ستاد پشتيبانى جنگ مركّب بود از نماينده امام، استاندار، فرمانده ارشد سپاه، فرمانده ارشد ارتش و مدير كلّ جهاد سازندگى.اين تركيب خيلى در پيش برد كمك رسانى و مهندسى جنگ، مؤثر واقع شد و ما در خوزستان براى حلّ مشكلات جنگ خيلى از آن بهره برديم.از دوران جنگ خاطرات زيادى دارم كه به علّت كمى فرصت از نقل آن خوددارى مى كنم.از طرف دفتر حضرت امام قدّس سرّه دعوت شديم به جلسه اى و نمى دانستيم موضوع جلسه چيست؟ شب را در منزل آقاى شمخانى مهمان بودم. صبح بدون اطلاع از برنامه يك ديگر حركت كرديم. دم درِ رياست جمهورى با هم تلاقى نموديم، فهميديم مقصدمان يكى بوده است. موضوع آن جلسه ختم جنگ از سوى حضرت امام قدّس سرّه و اعلان قبول آتش بس بود.در آن جلسه هم، حقير عرايضى داشتم و پيشنهاداتى را مطرح كردم كه مورد عنايت حضرت امام قدّس سرّه واقع شد.پس از قبول آتش بس، دشمن بعثى پيمان شكنى كرد و از غرب و جنوب تهاجم وسيعى را عليه ما آغاز كرد و از سمت اهواز تا 35 كيلومترى شهر پيش روى نمود. كما اين كه از طرف غرب هم تا بيست كيلومترى كرمانشاه رسيد. در اين تهاجم وسيع، منافقين جلو بودند و عراقى ها پشت سر. به هر حال، دو باره از نو خود را آماده كارزارى سخت نموديم.در تلويزيون سراسرى ظاهر شده و مردم عزيز را به حضور در مناطق مرزى دعوت كردم. بحمداللّه مؤثر واقع شد.هم زمان رهبر معظّم انقلاب اسلامى كه در آن وقت رئيس جمهور بودند با پيامى مردم را بسيج فرموده و خود هم به خوزستان تشريف آوردند.از سراسر كشور نيرو آمد، به طورى كه جا نبود. پادگان ها، مدارس، مساجد، حسينيّه ها پر شد از جمعيّت؛ حماسه عجيبى آفريده شد كه در طول دوران دفاع مقدّس بى نظير بود و معلوم است كه با پيروزى قاطع نيروهاى ما دماغ دشمن به خاك ماليده شد و جنگ پايان پذيرفت.از آغاز استقرار در اهواز احساس كردم اصلى ترين نياز جامعه، نياز فرهنگى است و تأمين آن منحصر است در حوزه علميّه، علماى گذشته در راه بسط حوزه زحمات زيادى كشيده بودند؛ ولى به علّت مساعد نبودن شرايط كار، پيش رفت چندانى نداشت.پيروزى انقلاب اسلامى اوضاع رامتحوّل كرده و زمينه رابراى استقبال جوانان فراهم آورده بود و ما از اين فرصت استفاده كرديم. ابتدا حوزه سابق را كه به علّت حوادث انقلاب و جنگ تحميلى از هم گسسته بود تجديد كرده و در محلّ مناسبى بر پا نموديم. مواد درسى، اساتيد، برنامه و شهريّه مختصرى تعيين شد. دارالعلم مرحوم آیت اللّه بهبهانى رحمه الله كه تحت تعمير بود آماده شد و به آن جا منتقل شديم. اين حوزه بحمداللّه تاكنون پابرجااست وبيش از سى صدنفر همه روزه براى درس وبحث در آن تردّد دارند.در كنار اقدام فوق احساس كردم كه لازم است با گزينش دقيق و ضوابط خاص، حوزه اى وجود داشته باشد كه براى نسل جوان هم جذبه بيش ترى داشته باشد و هم براى آينده بهتر، حوزه مزبور را در پنجم اردى بهشت 1360 تأسيس كرديم و كم كم محلّ مناسبى در زمينى به مساحت دوازده هزار متر مربع ساختيم كه جمعاً داراى حدود 150حجره و چند مدرس و مسجدى بزرگ مى باشد.در اين مدرسه بر خلاف روال متعارف در گزينش از تحقيقات محرمانه استفاده مى شود. ضريب هوشى بايد بالا باشد و هم اكنون بیش از هزار نفر طلبه در اين حوزه در مقاطع مختلف از درس خارج گرفته تا سطوح و مقدّمات مشغول تحصيل هستند. اداره اين حوزه براى ما هزينه سنگينى در بر دارد.از جمله توفيقات الهى در زمينه خدمات علمى، تأسيس حوزه علميّه خواهران در حوالى سال 1360 يا 1361شمسى بود.
در اين حوزه از روال سنّتى استفاده مى شد، ولى پس از مدتى احساس كرديم كه اين سبك جواب گوى حجم نياز نيست، از اين رو، يك طرح تلفيقى از حوزه و دانشگاه تنظيم كرديم، به نام مكتب الزهراعليها السّلام كه امروز بالغ بر سى صدنفر از خواهران محترم در آن مشغول تحصيل اند.به مرور زمان كه حوزه علميّه قوّت گرفت، احساس شد كه ما نيازمند يك مركز تحقيقى هستيم، از اين رو، در محلّى از حوزه امكانات رايانه اى و كتاب هاى فراوانى تهيّه كرده ايم و فضاى مناسبى را براى تحقيق محققان در نظر گرفته ايم. از اين مركز تحقيقى همه محققان مى توانند استفاده كنند.و امّا دوره تخصّصى فعلاً خاصِ رشته فقه و اصول است و هدف اين است كه با تمركز بيش تر در اين رشته مقدّس، ظرف پنج شش سال طلّاب خارج خوان تا حدّ اجتهاد برسند ـ ان شاء اللّه.خداوند توفيق عنايت فرموده بنده همه روزه يك درس خارج فقه دارم و يك درس خارج اصول. بنايم به طوركلّى بر اختصار است، ولى سعى مى كنم نكات دقيق و جالب از قلم نيفتد.رساله اى در عدالت نوشته ام كه تقريباً مفصّل شده است و تمام موارد شرطيّت عدالت را متعرّض شده ام و ماه رمضان ها كتاب الصوم مى گويم. ضمناً بحث اخلاقى هم براى حوزه هاى علميّه دارم.

موسسه ها و مراکز وابسته :

1. دفترى داريم به نام دفتر امام جمعه كه محلّ مراجعات عمومى است؛

2. محلّى داريم به نام كانون مقدّس خانواده كه محلّ مراجعات اختلافات خانوادگى است و خيلى موفق و كارآمد بوده است در كاهش آمار طلاق

3. محلّ ديگرى داریم به نام مركز حلّ اختلافات عشايرى

4. مراكزى داريم به نام مجمع پاسخ گويى به مسائل شرعيّه؛

5. ستاد نماز جمعه اهواز

6. حوزه خواهران

7. حوزه علمیه دانشکده .«اللّهم إنا نرغب إليك فى دولة كريمة تعزبها الإسلام و أهله و تذل بها النفاق و أهله و تجعلنا من الدعاة إلى طاعتك و القادة إلى سبيلك و ترزقنا بها كرامة الدنيا و الاخرة»

منبع : زندگی نامه  حضرت ایت الله موسوی جزایری (مدظله العالی )

دیدگاهتان را بنویسید

کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت محفوظ و متعلق به مصلای نماز جمعه شهرستان کارون می باشد. فارسی سازی و تنظیم محمد وب